چقدر زخم نشسته به ماه پیکر تو

چگونه وصف کنم جنگ نا برادر را

 

شکست فرق تو را کوفی و عجیب مدار

که خواست تازه کند یاد داغ حیدر را

 

تو ساقی همه تشنگان دنیایی

شکسته باد کسی که شکست ساغر را

 

حدیث مشک نگو که آب هم فدای سرت

که مادرم به حرم برده آب کوثر را

 

هنوز در دل میدان برادرت باقیست

غمت نباد که محرم نمانده خواهر را

 

حسین کشته ی تیر و سنان نخواهد شد

تویی که با ادبت می کشی برادر را

 

طلایه دار سپاهم بلند کن سر را

که یاد غم تو می شکند قامت برادر را.




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

یا حبیب الباکین

 

با خودم فکر میکنم ، اصلا چرا باید

رباب ، با آب هم قافیه باشد

روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

حرمله ، آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود.

هدف های روشنی داشت : چشم های عباس ، سینه ی حسین ، گلوی تو

تنها تو بود ی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود ، سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

خون تو جاذبه ی زمین را بی اعتبار کرد

حالا پدرت یک قدم  سوی خیمه می ورد ، بر می گردد

می رود ، بر می گردد

می رود...

می رودپشت خیمه ها

با غلاف شمشیر ، برایت از خاک گهواره بسازد

تا دیگر صدای سم اسب ها بیدارت نکند

رباب

می رسد از راه

با نگاه

با یک جمله کوتاه

آقا!

خودتان که سالمید ان شاالله.

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

 

عبدالله پسر ده ساله ی امام حسن مجتبی

شیر ده ساله طفل دیگر نیست / ننگ بر من اگر سپر نشوم

نفسم بند آمده عمه / قول می دهم که دردسر نشوم

نفسش را هنوز می شنوی / رحم کن که بی پدر نشوم

وای بر من اگر که پیش از او / بی سر و دست و پا و سرنشوم

عمه همه در ازدحام می خندند / جای یک جرعه ی آب

بر سوز جگر تشنه کام می خندند / تا دلش را بیشتر بسوزانند

بر زنان خیام می خندند / طبل را اهل کوفه می کوبند

در عوض اهل شام می خندند / سنگ ها بی بهانه می بارد

تیغ ها بی نیام می خندند / تازه اندوه ها شروع شده اند

رقص سر نیزه ها شروع شده است / عمه چشم مرا بگیر می میرم

کاکلش دست دشمن افتاد / یاد پرواز شیر خواره نمود

آستین را کشید و پاره نمود / گر چه او رفت بهر امدادش

گره افتاد فریادش / آنچه او دید گفتنش سخت است

گفتنش نه شنیدنش سخت است / داد زد ریشه ی هستی مرا نزنید

به دلم خیمه ی عزا نزنید / او عموی من است نا مردان

از پس و پیش بی هوا نزنید / دوره کرده اید باغبان مرا

ای تبر ها به شاخه ها نزنید / جای خالی نمانده در بدنش

اینقدر تیغ جا به جا نزنید / خاک را غرق رد پا نکنید

از عمویم مرا جدا نکنید / مادرش آمده به دیدارش

پیش مادر سر و صدا نکنید / ای عمو لاله ی حسن افتاد

به فدایت که دست من افتاد




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام می‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏كرد.عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏كند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش می‏مالید و آن را میبوئید و با صداى بلند شیهه مى‏كشید.

 

 

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.

ام كلثوم شیوه كنان ناله می‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است

همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمه‏ها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند. خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات.

ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.

زینب (علیها السلام) فریاد مى‏كشید و مى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل... اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای كاش كوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.

وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏كشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.

و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.

آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏ و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  حدیث ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حبیب بن مظاهر...

پیر مردی که حسین(ع) برایش نامه فرستاد

و او خودش را بی درنگ از کوفه به کاروان رساند...

سلام بر حبیبی که امیرش را تنها نگذاشت...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر مسلم...

فرستاده ی حسین(ع)...

مردی که وقتی به کوفه آمد،

هجده هزار نفر با او بیعت کردند

اما شب،بیرون از مسجد، تنها

خودش مانده بود و آسمان

تیره ی شهر...

سلام بر مسلم...

سرگردان کوچه های

کوفه...

غریبی که بر بام

دارالاماره،آرزو می کرد

کاش هرگز نامه ای برای حسین(ع)

نفرستاده بود...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر قاسم ابن الحسن(ع)...

نوجوانی که هم پای یارانش

آماده ی رزم شد...

ماه رویی که آنقدر بر دست و پای عمویش حسین (ع) بوسه

زد تا اجازه گرفت به میدان برود...

سلام بر قاسم و

مرگ شیرینی که طعم

عسل می داد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر علی اصغر(ع)...

سلام بر لحضه های خداحافظی حسین(ع)

با طفل شیر خواره اش...

سلام بر بی تابی علی اصغر(ع) روی دست های پدر...

و سلام بر گلوی تشنه ای که تیر سه شعبه را

در آغوش کشید و با خون خود سیراب شد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زینب (ع)...

بانویی که از مکه تا کربلا

پرده نشین بود و از کربلا تا

شام،سوار مرکب بی جهاز...

سلام بر بی بی داغداری که

با کاروان زنان و

کودکان دست و پای بسته

از میان قتلگاه عبور داده

شد...

سلام بر فریاد بلند

" وا محمدا" ی زینب(ع)،

وقتی پیکر بی سر برادر را

روی خاک دید...

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زمین کربلا...

سلام بر زمینی که مرکب های کاروان حسین(ع)،ابتدایش از حرکت ایستادند و قدم از قدم بر نداشتند...

سلام بر زمینی که حسین(ع) سرزمین سختی و بلایش خواند و فرمود:اینجا جوان ها و مرد های ما

را می کشند و بچه های ما را سر می برند...

سلام بر زمین کرب و بلا...

قدمگاه کاروان حسین(ع)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حسین(ع)....

آن زمانی که جز کودکان و زنان، کسی برایش نماند....

سلام بر حسین(ع)...

وقتی پیراهنی کهنه زیر زره پوشیده و به میدان رفت...

سلام بر گلوی به خون نشسته ی حسین (ع) ...

بوسه گاه زینب (س)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :


صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد